سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























دریچه ی خیال من

مرد جوان مسیحی که مربی شنا و دارنده چندین مدال المپیک بود ، به خدا 
اعتقادی نداشت. او چیزهایی را که درباره خدا و مذهب می شنید مسخره میکرد.
شبی مرد جوان به استخر سرپوشیده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولی ماه 
روشن بود و همین برای شنا کافی بود.
 مرد جوان به بالاترین نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون 
 استخر شیرجه برود.
 ناگهان، سایه بدنش را همچون صلیبی روی دیوار مشاهده کرد. احساس عجیبی 
  تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پایین آمد و به سمت کلید برق رفت و 
   چراغ را روشن کرد.
   آب استخر برای تعمیر خالی شده بود!

      


نوشته شده در شنبه 89/9/27ساعت 3:7 عصر توسط نگین نظرات ( ) |

نیسن: اگر در دل شوق و عشق داری از زندگی خود بهره بسیار به دست آر

 چون عشق همواره آدمی را به سوی کمال راه می نماید.

 بزرگمهر  : برای آدمی دشمن دانا از دوست نادان بهتر است .

 تاگور : زندگی حتی با عشق گم شده نیز شیرین تر از زندگی بی عشق است.

پلورک :هرگز نباید چیزی را که نمی توانید بهتر از آن را جایگزینش سازید از بین ببرید.

 

فوربس : کسی به حساب می آید که دیگران را به حساب بیاورد.

ارد بزرگ : اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای او را خوار مساز ، بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی .

نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام.

ترنس : هنگامیکه امید در کسی بمیرد کینه و انتقام در او زنده می گردد ،

 هرقدر امید کمتر باشد ، عشق بزرگتر است .

جبران خلیل جبران : به رویاها ایمان بیاورید که دروازه های ابدیت اند

سروانتس : زن مانند شیش? ظزیف و شکستنی است . هرگز توانایی مقاومت او را نیازمایید .

زیرا ممکن است شیشه ناگهان بشکند .


توماس جفرسون : صداقت نخستین بخش کتاب عشق است .


نوشته شده در شنبه 89/9/27ساعت 2:51 عصر توسط نگین نظرات ( ) |

باز امشب من ماندم و قلمی و کاغذ

 

سپیدی که مجبورند پا به پای من،

 

سکوت سنگین شب را تا به سحر

 

تحمل کنند و تنهایی مرا در این


 

 

روزهای بیکسی، ترجمه کنند!

 

بازامشب من هستم و گردش

 

خاطراتم که در زیرغباری از کهنگی،

 

رنگ و رو از دست داده و کسی جز

 

دل غم گرفته ام، تکرار حوصله

 

شنیدنشان را ندارد!

 

امشب من ماندم و باز دیوار ساکت

 

و خاموش اتاقم که مخاطب گنگ این

 

شبهای تنهایی ام شده و بی آنکه

 

بداند چرا؟ و بی آنکه بشناسد که چه

 

کسی؟ و بی آنکه سوال کند کجا؟،

 

داستان تکراری و بی حاصل مرا میشنود!؟

 

               داستان یک عشق نا تمام.......

 


نوشته شده در سه شنبه 89/9/16ساعت 2:44 عصر توسط نگین نظرات ( ) |

به چه می خندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟

به چه چیز؟

به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟

به چه می خندی تو؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه می خندی تو؟

به دل ساده من می خندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟

خنده دار است، بخند


نوشته شده در سه شنبه 89/9/16ساعت 2:41 عصر توسط نگین نظرات ( ) |

اون که میگفت جونش به جونت بنده... حالا داره به گریه هات میخنده..

 

اون که میگفت بدون تو میمیره... دروغ میگه دلش جنس کویره...

دروغ میگه تو گوش نده به حرفاش...نگو هنوز میخوای بمونی باهاش....

خیال نکن اگه بره میمیری..بزار بره نباشه جون میگیری....


نوشته شده در دوشنبه 89/9/15ساعت 6:50 عصر توسط نگین نظرات ( ) |

برو دیگه برو راحتم بذار برو دیگه از جونم چی می خوای

تو که یکی دیگه رو دوس داری یه نفس که با دلم راه نمیای

برو دیگه نمی خوامت نا مهربون برو دیگه برو پرپرم نکن

به خدا قسم درب و داغونم برو دیگه برو بدترم نکن

آرزوت لحظه مرگ منه میدونم تو می خوای اون روزو ببینی

برو که دیگه ازت خسته شدم برو که الهی ازش خیر نبینی

برو دیگه نذار نفرینت کنم آخه تو یه روزی عشق من بودی

تو چشات خبری از دروغ نبود تو همه چیزو همه کسم بودی

زدی با دورنگی شکستی دل و برو دیگه از عاشقی دم نزن

بذار تو حال خودم باشم و بس برو گذشته هارو ورق نزن




نوشته شده در دوشنبه 89/9/15ساعت 6:42 عصر توسط نگین نظرات ( ) |

هیچوقت دوست نداشتم بهت دروغ می گفتم

تو فکر می کردی بری به دست پات می افتم

هیچوقت دلم نمی خواست همسفرم تو باشی

فرقی نمی کرد پیشم باشی و یا نباشی

شاید ندونی اما من عاشقت نبودم

رفتنت آرزوم بود دلواپست نبودم

فقط می خواستم آروم تو قلب تو بشینم

تا اینکه وقت رفتن باختنتو ببینم

بهت حسودیم می شد آخه ستاره بودی

همه زخم و تو انگار مرهم و چاره بودی

همه تورو می خواستن همه واست می مردن

تا حرفی از خوبی بود اسم تورو می بردن

دلم می خواست بشکنی دلم می خواست بسوزی

چشماتو تا همیشه به جاده ها بدوزی

ببین که التماست حتی اثر نداره

من آرزوم بود چشات همیشه خون بباره

شاید تو بی گناهی شاید که من سیاهم

شاید همینه تنها فرق منو تو با هم

 


 


نوشته شده در دوشنبه 89/9/15ساعت 6:40 عصر توسط نگین نظرات ( ) |


 Design By : Pichak