سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























دریچه ی خیال من

حالا من مانده ام وانتظاری بی پایان
خرابع ای از جنس تووروزهای این آبان
تصویریست از اظطراب یک دیوار

روز ،شب ،تنهایی است ویک خوار

کاغذ که میشودبا مضمونت

موهای سیاه تو وباز شعروافسونت

مکث می دهد تمام سراب ها را

تمام من وثانیه وافتاب ها را

حالا من مانده ام وعکسی که بر شیشه افتاده

اوکه بر آیینه ، آب !بر همیشه افتاده

التهابیست از روز وساعت رفتنت

تصویر درهم تو و، تونگاه اخرت

مرا به تیغ میکشد شب بد ِ نبودنت

شب سیاه ِ رفتنت ، تو ونگاه آخرت

مرا به باد میدهد  تجسم خیال ِ تو

تبسم نگاه تو،داشتن ِ محال ِ تو

.........

حالا من مانده ام وخورشیدی روبه افول

به یاد خاطراتمان ، بهانه های توقبول

صبور میشوم تورا ،تورا درانعکاس شب

شبی که بی قرار تو،زمزمه های من به تب

ثانیه عاجز میشود ،تورا به من نمیدهد

سکوت خانه میشکند،تورابه من نمیدهد

قطار تورسیده باز،باز دلم درهوای تو

مریم توخشکیده شد،خیره به ردپای ِتو..

حالا من مانده ام وساعت احمقانه ی تنهایی

ضجه های تلخ فراموشیت گه گاهی

به درک واصلم میکنند درلحظه

تیک تک ثانیه های زهر مزه

هوش را هوشیارت میکندسرزده

وباز آدمکی که از پشت کوه...


نوشته شده در پنج شنبه 93/11/23ساعت 5:16 عصر توسط نگین نظرات ( ) |


 Design By : Pichak