دریچه ی خیال من
باد تندی شروع به وزیدن کرد لامپ تیرک وسط کوچه خودش را به گوشه و کناره های تیر می زد زوزه ی باد از لا به لای پنجره ی نیمه باز اتاق خودش را درون خلوتش هل می داد صدای برفک سفید تلویزیون ... کنترل نیمه جون دستش ... ویدیوی کهنه ی قدیمی ... برق های خاموش اتاق ... و باز هم تنهایی های گاه و بیگاهش ... همه و همه دستان هم را گرفته بودند و به تنهایی خوف آورش آهسته آهسته قدم گذاشتند ... رو به در ... خیره به عکس داخل گوشی نشسته بود نمی توانست باور کند که خودش آمده است یا خیالش نمی توانست باور کند خواب است یا رویا به هوش است یا نیمه جان هنوز رفتنش را هم نتوانسته بود درک کند ... چه رسد به امدن یک دفعه ایش را ... رفت بی مقدمه چینی برای خاطره هایم ... این بار هم ... بازگشت ...یک دفعه ... بی صدا ... مثل با آمد ... مثل باد چه؟ می رود؟! ******* تحقیرش می کنند ... دعوایش می کنند بس نبود ان درد هایت ... ناخوشی هایت ... بی قراری هایت ... سردرد هایت ... آن بغض کردن های ویرانگرت ... که حالا نشسته ای ماتم خاطره های کفن شده را گرفتی؟ بفهم ... دخترجان ... دختر باش ... عاطفه و احساست را نگهدار ... احساسات دست نخورد به دردت نمی خورد ... آرام باش ... ******** می گویند لطیف باش ... دخترانه بودنت را حفظ کن ... ولی ... دل است دیگر ... یک بار که بلرزد ... دیگر مال خودت نیست ... پس لرزه های بعدش ویران ترش می کنند می گویند بنشین سر جایت زندگی ات را بکن ... تو را چه به عاشقی ... دختر هم دختر های قدیم ... نمی دانم به کدامین گناه نا کرده ... به کدامین دل نشکسته ... به کدامین حس عشاق خندیده ام که باید ... این واژه کوچک سه حرفی ... این چنین دل تنگ شود آمدی ... ولی گوش های همیشه بسته ات را باز نگهدار و در مغزت فرو کن من یک دخترم یک دختر با احساس.. ولی بدان که تنفر هم یک حس ناب است ... احساس دل شکسته ... هی ... فلانی ... چسبت را بگذار کناری دل من وصله پینه نمی خواهد باید تعویض شود با تمام خاطره هایش! می فروشم تمامشان را دوست داشتنت را دوست داشتنم را همه اش ارزانی خودت باد! پا پس کشیدی دل پس کشیدم! ** هی فلانی
شب شده بود
دلم ...
طبق رسم همیشه
کاسه به دست ...بدون آب و یاس سپید
شما رو به خیر و ما رو به سلامت ... !
Design By : Pichak |