سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























دریچه ی خیال من

 

بغض که میکنی..

وجودم میلرزد..

با تلنگر کوچکی فرو میریزم...

اشکانت که سرازیر میشود..

زندگیم را سیل میبرد...ویران میشوم..

لبخند که میزنی..

دنیا مرا به آغوش میکشد...

زنده ام میکند...

هر خنده ات..تنفسی میشود برای جان خسته ام...

پس نه بلرزد چانه ات..

نه خیس شود چشمانت...

بخند...برایم لبخند بزن..

تو که میخندی هستی تسلیم جاذبه ی نگاهت میشود..

بخند.. برایم لبخند بزن...

دلبری کن با خنده های شیرینت..

که دنیا را لحظه ای بی تو نمیخواهم...

تو که میخندی..دلم برای چال گونه ات ضعف میرود..

تو فقط بخند..

من برایت  به آتش میکشانم وجودم را...

تو فقط بنشین مقابلم..

لبخند بزن..

من دو دستم را ستون چانه ام میکنم..

و سیر نگاهت میکنم...

 

آه...

دلم..

تاب..

فشار این عاشقانه ها را ندارد..

دلم برای برق نگاهت...

برای لرزش دست هایم...

برای نم چشمانت...

اشکان چشمانم...

برای همه ی باهم بودن ها تنگ است...

تا کی این عکس های تکراری بشوند مرهم دردهایم...

دیوانه ام میکند لبخند شیرین عکسهایت..

دلم برای خودم..خودت تنگ است..

نمیفهمد دلم..

درک ندارد...

دل که تنگ شود..

دنیا هم پایش را روی شاهرگ احساست میگذارد...

نفست میشود قاتل جانت...

بالا نمی آید...

 

دل که تنگ میشود نمیفهمد...

کسی که میرود دیگر رفته است...

بفهم..!

رفتنی میرود...

غیرت دخترانه ات را نگهدار....


 


نوشته شده در یکشنبه 92/5/27ساعت 1:8 عصر توسط نگین نظرات ( ) |


 Design By : Pichak