سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























دریچه ی خیال من

در اینجای 19 سالگی من

 

باز هم من برگشتم به 4 سال پیش

ذهنم باز درگیر اون انتخاب اشتباه شد

البته یه تلنگر این روزها کافیست تا باز به اون روزها بازگردم

یک انتخاب اشتباه

و حسرت های آن که تا به امروز ادامه داره و هر روز شدتش بیشتر میشه

دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…

نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…

برای اینکه نگذارم آنها بیایند…
.
.
.

.
.
.

آدم ها زود پشیمان میشوند… !

گاهی از گفته هایشان، گاهی از نگفته هایشان…

گاهی از گفتن نگفتنی هایشان…

و گاهــــــــــــــــی هم از نگفتن گفتنی هایشـــــــان…

پی نوشت 1: ....

پی نوشت 2: ....

حسرت نوشت:  ...

دعانوشت : ....

نقطه نوشت های بیچاره : ................................

لازم نوشت:هنگام خوابیدن با خود قدری فکر کنیم... امروز چه کرده ایم ؟که فردا لایق زنده بودن باشیم؟

آخرنوشت1: می ترسم

آخر نوشت 2: دل گیر نباش (برای خودم) !!! دلت که گیر این زمانه باشد رها نمی شوی !

آخر نوشت 3: باشد که این ماهت فرق داشته باشد برایم باشد که سر سری رد نشوم و زندگی کنم

5 دقیقه قبل از اذان با خدا:

صابخونه عزیز

این رسمش نیس که مهمونی ت باشه و مهمون ت اینقدر تنها یه گوشه کز کرده باشه !


التماس دعا :

نردبان دلم شکسته است

می شود برای من کمی دعا کنی ؟

یا اگه خدا اجازه می دهد، کمی به جای من خدا خدا کنی ؟

راستش دلم مثله یک نماز بین راه خسته و شکسته است

می شود برای بیقراری دلم سفارشی به آن رفیق باوفا کنی؟


نوشته شده در سه شنبه 91/5/17ساعت 4:46 عصر توسط نگین نظرات ( ) |


 Design By : Pichak