دریچه ی خیال من
امروز برای احساسم سالگرد میگیرم سالگرد دیدار تو سالگرد عشق به تو.(گناه که نکردم منم دل دادم...اونم چه د ل ی...) کاش میتوانستم این یک روز را از صفحه های تقویم پاک کنم. کاش هر سال برایم طور دیگری تمام میشد. وقتی تو نباشی دیگر این روزها را برای چه بخواهم؟ با این همه خوشحالم که سالی روزی جایی تو را دیده ام خوشحالم که تو را دوست میدارم خوشحالم که تو زندگی میکنی هر چند بدون من.
تو همین جا هستی، من تو را حس میکنم، نه دور نه نزدیک جایی در وجود من. کاش دور بودی کاش نزدیک بودی کاش میتوانستم دلخوش باشم به خیالت. کاش این من نبودم کاش فرصت داشتم کاش میتوانستم لحظه ای تو را داشته باشم، فقط لحظه ای... آخر با یک لحظه چیزی از این ساعتها کم نمیشود... چرا سهم من از تو اینقدر ناچیز ست؟ همه ی عمرم به پای همین "ای کاش ها" رفت. می بینی؟ همه ی عمرم تنها در تو خلاصه شد. من شاید دیگر باورم شده ست که این تلاشم بیهوده ست، نه؟ دیگر تو را از دست داده ام و باید باور کنم، نه؟ باید آنچه را که گذشته بپذیرم، نه؟ ولی چگونه در کنارت بمانم و فراموش کنم عمرم را زندگیم را هستی ام را تو را... باور کن سخت است من آدمِ نقش بازی کردن نیستم. من از این تکرارِ بی تو بودن با تمام وجود خسته شده ام، باور کن تغییری لازم است در وجود من، یا در نگاه تو...
,ولی حماقت بزرگی بود تورو دیدن تورو شناختن تورو.....
هیچ وقت خودمونمیبخشم:(.ه ی چ و ق ت.....
...
.
.
Design By : Pichak |