سفارش تبلیغ
صبا ویژن





























دریچه ی خیال من

مانند قطره ای به درون راحتی فرورفته ام..

دستم را تکیه گاه سرم کرده ام وخیره چشم دوخته ام..

به بخار های بلند شده از لیوان چای...

بادستی دیگر سرگرم ترسیم کردن اشکالی فرضی به روی هواهستم...که...

یکباره فضای اتاق تیره وروشن میشود...

سریع به پشت پنجره هجوم میبرم...

توده ابری خشمگین وتیره آسمانم را بلعیده است...

پکر وناراحت اهسته اهسته به سمت جایگاهم میروم....

هنوز مابین هواوزمین معلق هستم..که...

آسمانم با سرفه ای عمیق(رعدوبرق)مرا به سوی خود فرا میخواند...

باشتاب وپایی برهنه خودم را به وسط حیاط گل گلی میرسانم...

مانند کودکی گستاخ وبازیگوش دستانم را ازهم میگشایم...

سرم را روبه اسمان کبودم میگیرم...چهره اش گرفته است...

الهــــــــی..ناخوش است...گویی بغضدار است...

تک سرفه ای میکند(رعدوبرقی میزند)تا مهار کند آتش درونش را....

شاید بااین چنین غرشش ،التهاب دورنش را التیام بخشد..

نــــه...ناشدنی است...

تعداد سرفه هایش رفته رفته بیشتر میشود...

طوری که از مهیب بودنش ترس بر جانم رخنه میکند...

پوزخندی میزنم..دل تنگش با این حرکتم به خروش می اید...

ابرها خودشان را به این سو وانسو میزنند..تاشاید از درددرونشان اندکی کاسته شود..

این بغض آسمان تودارتر از این حرفاست که خودش را نشان دهد...

دستانم را به سویش دراز میکنم...

روبه بالا...بالای بالا...

نی نی چشمانم رنگ التماس میگیرد...

با اندوهی وافر لب به شکوه میگشایم...

زیر لب میگویم..:

بــبـــار...بـــبـــار وراحت کن خودت را اسمان کبودت را ازین بغض لعنتی...

ناگاه بغضش به ناله ای کوتاه تبدیل میشود وبه یکباره فرو میریزد....ای جانم...

بالاخره تاب استقامتت تمام شد وفروریختی...

.

.

.

مانند کودک ذوق کرده ای تندی دستانم را بهم میزنم وبازوانم را دردست میگیرم ولبخند میزنم...

زیرلب میگویم:

شکرت ای خالق جهانیان...شکرت ای ارام جان ها....

شکرت ای قوت قلب خسته ام...

حال اسمانم در حال باریدن است...مهار نشدنی است سیلاب اشکانش...

هنوزم لبخند به لب دارم...آخر میدانم این بغض که بماند به غمباد تبدیل میشود...

ولی آسمانم غمش را به فراموشی سپرد....

ببار ای نازنینم....ببار...

نگین 4/6/1391

 

حسرت نوشت:ازبس دیروز گفتین بارون اومده شهرتون...منم دلم سوخت نشستم در وصف بارونمون نوشتم...البته توهم زده بودم:)

پ.ن1:من که زیر بارون مجازیم دعاتون کردم...شماهم زیر بارون دعا گو باشین..

پ.ن2:انقد بااحساسات جوون مردم بازی نکنید که مثه من خل شه توهم بزنه:دیییی

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 91/6/5ساعت 12:23 عصر توسط نگین نظرات ( ) |


 Design By : Pichak